« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

حالا دلت خنک شد عمو...

به نام خدای مسافران بی باز گشت...  

 

تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من...  


عمو خسرو خوبم سلام 
خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ 

اون بالا هوا چطوره؟ 

خوش میگذره؟ خوب ما رو قال گذاشتی رفتیا.... 

عمو میدونی تو هم مسئول این اشکا و دلتنگی ها هستی؟ یا نه؟ 

کی میگه همش تقدیر خداست؟ تو هم برای رفتن عجله داشتی عمو نگو نه....خسته شده بودی؟ آره؟

مگه دکترت نگفت بستنی برای کبدت مثل سمه ،مگه پروین جون به کارگردانها و دوستات نسپرده بود که حواسشون باشه یه موقع بستنی نخوری، سر ساعت داروهاتو بخوری که حالت بد نشه سپرده بود یا نسپرده بود ؟ 

 

 اما تو چه کار کردی عمو... قبل کار میرفتی 5-6 تا بستنی میخوردی! 

چرا؟ چرا آخه؟ میگفتی دلم خنک میشه ...حالا خوب شد دل این همه آدم آتیش گرفت و خاموش نشد ...ها خوب شد عمو؟... 

 

مگه نمی‌دونستی سیگار برای قلبت ضرر داره، کبدت رو داغون میکنه میدونستی یا نه؟ بگو چرا عمو ؟؟  

 

یعنی انقدر از دنیا سیر شده بودی ؟...انقدر بودن عذابت می داد؟...انقدر درد می‌کشیدی عمو؟
خیلی دردمی کشیدی نه؟ 


همه می‌گن:" معلوم بود درد داره. معلوم بود دیگه جون نداره اما هیچی نمی گفت. اصلا به روی خودش نمی آورد." ...مثل همیشه صبور... آروم...

اما اگه یک کم مواظب خودت بودی... اون موقع دیگه من الان با این حال نمی نوشتم برات... با این چشای خیس برات نمی‌نوشتم... اون موقع من مثل همیشه منتظر کارای قشنگت میشدم منتظر جشنواره تا سیمرغ رو تو دستای عمو خسروی خودم ببینم .  

آخ...اگه بدونی چه قدر دلم برات تنگ شده...اگه بدونی.

کاش یه کم هم هوای خودتو داشتی. کاش می‌شد برگردیم عقب...

گله‌هامو به دل نگیریا! همه‌ش از سر دلتنگی‌یه. سر سوزن هم ازت دلخور نیستم به خدا... 

  فقط دلم تنگ شده... همین.

خودت که مواظب خودت نیستی... به خدا می‌سپارمت. 

مواظبش باش خدا جون...
 




 نه مهر فسون نه ماه جادو کرد 

 نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
...

نظرات 16 + ارسال نظر
شروین پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 03:40 ب.ظ http://irantv.blogsky.com/

اه... باز که اشکم دراومد... لامصب!

راستی قضیه بستنی چیه؟...
یه چیز دیگه: این شعری که وسط متنت گذاشتی یک کم اضافیه. بدون اون متنت یک دست تره به نظر من.

یا علی

طیبه پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 08:47 ب.ظ

شروین جان به خاطر شما شعر رو برداشتم.
ممنون از لطف و نظرت.
یاعلی

ع. قاف پنج‌شنبه 2 آبان 1387 ساعت 11:31 ب.ظ http://safir7.blogfa.com

سلام طیبه جان

یاداستاد همیشه در گوشهایمان زنده است.

موفق باشی.

هاله جمعه 3 آبان 1387 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.bazi-behdad.blogfa.com

اول بگم به خاطر تشابه اسمتون با اسم مامانم یه کیفی کردم که نگو و نپرس!!! وبتون رو با اجازه لینک کردم...من قسم خوردم دیگه در غم نبود خسرو شکیبایی اشک نریزم(البته که قسمم رو شکستم چندباری) آخه دیگه باور نمیکنم نبودنی در کاره...هرچی هست بودنه و زندگی...فیلمهاشو میبینم و کیف دنیا رو میکنم!
کارتون قابل تحسینه! و تیتر این پستتون معرکه!

ممنون از لطفت و لینک این وب.
اما هاله جان باور کن نمیشه منم خیلی قول دادم ولی هر بار زدم زیر قولم.... دست خودم نیست چه کنم؟
وقتی اتوبوس شب تمام شد فهمیدم من هر کار کنم نمی تونم جلوی این دلتنگی و اشکا رو بگیرم...

سلام
خیلی سخته که برای خواهر مهربونی کاری نکنی و اون خواهر مهربون ازت تشکر کنه...
اول بزار از لذتی که از این آپ بردم بگم
مثلا این جمله...
اول از همه از پروردگار خوب خودم ممنونم که تنهام نذاشت و تنها مشوقم برا این کار بود .
این جمله منو دیوونه کرد میدونی که چقدر عاشق پروردگار هستم آبجی و این جمله ات به من نشون داد که تو عالم نت تنها نیستم افرادی مثل آبجی طیبه عزیز هستند که اینجوری با پرودگار جانان این عشق بی منتها انقدر با عشق و لوطی وار صحبت کنن..ممنون آبجی بابت این عشق..
اما عمو خسرو...
عمو یه چیزی رو همیشه تو خلوتهایی که باهات داشتم بهت میگفتم بهت میگفتم که منو ببخش که دیر شناختمت ببخش که دیر فهمیدم عاشقی ببخش که دیر فهمیدم عشق به پرودگاره که هیچ وقت سر از پا نمیشناسی و برای رفتن به سویش لحظه شماری میکنی
عمو جون یادته وقتی میومدی رو ی سن انگشت ثبابه ات رو به طرف عشقت یعنی پرودگار نشون میدادی یادته که ما تشویقت میکردیم و تو با انگشتت به ما میفهموندی که عشق اونه اون بالایی...
عمو بهمون حق بده که شب جشن سینمای امسال از نبودن حضوریت در ردیف اول بزنیم زیر گریه
ببخش اگه ما خودخواهیم(خودم رو میگم)و دوست دارم که همشه پیشم باشی اصلا به این فکر نمیکنیم که خوب تو هم میخای استراحت کنی میخای بری پیشش پیش عشقت
ببین عمو فکر نکن ولت میکنیما منتظرمون باش بالاخره دیر یا زود میایم پیشت...
قطعا اون بالا خیلی مهمون داری ها؟

داداش خوبم اقا مهدی این حرف و نزن من واقعا از ته دلم از همدلی ها ی شما 3 عزیز تشکر کردم .در مورد خدای خوبم باید بگم اگه تشویقاش نبود شاید من این کار و شروع نمی کردم واقعا تنها مشوقم بود و الان می فهمم چرا انقدر تشویقم کرد...
تو با انگشتت به ما میفهموندی که عشق اونه اون بالایی...
اره عمو خسرو، خدا رو شکر ارومه. اما دل کوچیکه ماست که این دوری رو نمی تونه تحمل کنه.....
حضورت دلگرم ترم کرد.ممنون

سمیه جمعه 3 آبان 1387 ساعت 03:19 ق.ظ

سلام
من تا همین سه ساعت پیش داشتم اتوبوس شب رو از شبکه یک میدیدم..... خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم .... خیلی!! به خدا اصلا یک لحظه هم باورم نمیشد که خسرو شکیبایی عزیز دیگه تو این دنیای بی مروت و پست نیست..... مطمئنم جاش خوبه هر جا باشه بهتر از این محنت سراست.خسروی خوبان من روحت شاد ... شاد .... شاد .

سلام سمیه جان.
منم تا ساعت 1 شب به خاطر عمو خسرو بیدار بودم و برای دهمین بار اتوبوس شب رو دیدم و لذت هم بردم ولی علت سانسور بعضی قسمت ها رو نفهمیدم ...حتی دیالوگ اخر عمو خسرو: تا حالا فکر می کردم جواب یه زن تنها رو کی میده حالا میگم جواب بچه شو کی میده...و خیلی جا های دیگه ، واقعا برام تعجب آور بود از اهنگ تو ماشین گرفته تا صحبت عمو رحیم با فاروق ...
به هر حال ممنون از حضورت

یا علی

شروین جمعه 3 آبان 1387 ساعت 01:01 ب.ظ

راستی وبلاگت رو به چه اسمی لینک کنم؟
"برای یک خسرو"
"نامه هایی برای یک خسرو"
"برسد به دست یک خسرو"
"دلتنگی برای یک خسرو"
یا چی؟...
با عنوان سومی لینک کردم فعلا. اگه دوست نداشتی بگو عوض کنم.

شروین جان ممنون از حضور همیشه سبزت.
هر چه ما را لقب دهند آنیم...
در مورد بستنی باید عرض کنم 29 تیر تو برنامه دو قدم مانده به صبح که ویژه برنامه عمو خسرو بود این مطلب رو رسول صدر عاملی تعریف کرد.می گفت همیشه سر ساعت خانم شکیبایی بهم زنگ می زد که الان وقت دارو ی خسروست.همون شبی که یه تیکه از پشت صحنه فیلم شب رو نشون دادن...که عمو خسرو به شوخی کیک رو زد تو صورت صدر عاملی وفضای شادی رو تو تولد یکی از عوامل پشت به وجو اورد....نمی دونستم بخندم یا گریه کنم خنده ی همه تلخ بود خیلی تلخ...
یاعلی

شروین یکشنبه 5 آبان 1387 ساعت 03:01 ق.ظ http://irantv.blogsky.com/

راست می‌گی اتوبوس شب سانسور داشت... چرا؟!
داروها رو که گرفتم. بستنی رو گفتم. به هر حال ایده خیلی جالبی بود!
می‌خوام این پستت رو لینک کنم به صورت جدا ولی به خاطر اون توضیح اولش که اسم خودم توش هست نمی تونم :( برای همین خواهش کردم به صورت دو تا پست جدا بذاری‌شون...

سلام
میبینی چه قدر حواسم پرته ؟ میگم در مورد بستنی در مورد دارو ها میگم ....در مورد بستنی اقای صدر عاملی گفت: خانمش سفارش می کرد که حواستون باشه که مبادا خسرو بستنی بخوره ، بستنی برا خسرو مثل سمه ...و بالاخره اون سم ها کار خودش رو کرد...
اره سانسور داشت سانسور های عجیبی هم داشت .

چشم درستش می کنم...

یاعلی

آتیش پاره یکشنبه 5 آبان 1387 ساعت 08:06 ق.ظ http://1366-1-31.blogfa.com/

سلام بر طیبه عزیز
خیلی خوب بعد عمو خسرو دوباره با دلامون بازی کردی دستت درد نکنه
مواظبش باش خدا جون...

سلام بر اتیش پاره ی عزیزم

ممنون از حضورت ...خوشحالم کردی .

در پناه حق / یا علی

میلاد یکشنبه 5 آبان 1387 ساعت 08:28 ب.ظ

سلام
عاشقش بودم عاشقش
اینو همه می دونستن.رو تخت اتاق دراز کشیده بودم تلویزیون تو حال روشن بود یه دفعه همه صدا زدن میلاد بیا میلاد بیا
دویدم رفتم تو حال...
خسرو شکییبایی در گذشت
گریه نکردم زار زدم.حالا با خوندن این متن دوباره رفتم تو همون فضا..دمتون گرم
هر کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم..به عشقه عمو خسرو

میلاد جان سلام
از این که اومدی خوشحال شدم .نمی دونم کی هستی؟اما مگه فرقی هم میکنه ؟مهم این درد مشترکه...و ما هم برای این درد دور همیم ...برای همدردی...
اصلا من این وب و فقط وفقط برای دور هم جمع شدن دوستا و عاشقای عمو خسروی خودم درست کردم .
جایی که من از دلتنگی هام برای عمو خسرو همیشه زنده ی خودم می نویسم و شما بزرگوارها با حضورتون دلگرم ترم میکنید ...وگرنه من خیلی وقته تو دفترم براش می نویسم و مطمئنم اونم می خونه...

دوست دارم همیشه بهم سر بزنی.

در پناه حق / یاعلی

سلام آبجی چطوری؟
من اومدم تو این وب -تو اون وب صدای عمو رو بشنوم ولی مثل اینکه...
کجاست؟
مولا علی نگهدارت
یا علی...

سلام
ممنون
ببین من هر دو تا کد اهنگی رو که تو وبها گذاشتم ،نوشته بود دکلمه خسرو شکیبایی ولی اونی که تو اون وبم هست صدای عمو خسروست، ولی این و نمی دونم کیه ؟؟؟؟؟؟؟؟
اما چون ازش خوشم اومد گذاشتم چند وقت باشه ...به نظرت خوب نیست ؟؟؟؟؟

یاعلی

شروین سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 01:37 ق.ظ

علی کوچکیه با صدای خسرو:
http://www.4shared.com/file/68225910/b266cd02/Ali_koochike.html
راستی لینک کردم. خیلی ممنون! (فقط حیف که کامنت ها از پست جدا شد)
نامه بعدی رو هر وقت نوشتی اول به خودم خبر بدی ها!

سلام

ممنون از لینک دانلود....
الان پست اول و حذف می کنم...خلاص.
فقط زحمت شما زیاد میشه وباید لینکش رو دوباره وارد کنی ...با عرض شرمندگی .

چشم
یاعلی

حاشیه نشین سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://hashiehneshin.blogfa.com

سلام مهربون اهل دل

چقدر با گرمی و محبت به سراغم اومدی...
مگه می شه روی برگردوند از دلی که تو رو به مهربونی دعوت کرده...

قدر ناشناسی ماست اگر بزرگان و اهالی دل این مرز و بوم رو با پروازشون، فراموش کنیم و چقدر زیبا و صمیمی این قدم رو بردشتی ، نازنین...

حریم سبز دلت از گزند همهء زردی ها محفوظ و قدمهات مقاوم و متداوم...

باز هم به اینجا میام
اینجا صدای پای انسان رو می شه شنید..

برقرار باشی
یا حق/

سلام
ممنون از لطف و حسن ظنت.
چون می دونستم اهل دلی دعوتت کردم و از این که اومدی ممنونتم .دوست دارم فقط کسی پای دلش و به این جا بذاره که خودش اهل دل باشه ....خودش معنی درد و بفهمه ...
ارزوی عزت و سربلندی برای همه ی دوستای اهل خودم دارم .
به خدا میسپارمت / یاعلی

شروین سه‌شنبه 7 آبان 1387 ساعت 03:32 ب.ظ

طیبه جان فایلی که گفتی پیدا نکردم
لینک بدی ممنون میشم
یا علی

شروین جان شرمنده نفهمیدم چی رو میگی ...
صدای عمو خسرو رو میگی؟چشم میذارم.
اگه من اشتباه متوجه شدم بگو .....
یاعلی

الهام چهارشنبه 8 آبان 1387 ساعت 06:50 ب.ظ http://SOFALIN.BLOGSKY.COM

سلام عزیزم
خوشحالم که دل سوخته های خسرو شکیبایی عزیز هرازگاهی به بهانه ای هم را پیدا میکنند.
من هم دلسوخته ام
زمانی که از رفتنش نوشتم و ۴۰ روز در عزای نبودش چله نشین شده دل آنرا نداشتم که پس از او نوشته ای نو بنویسم.
اما او همیشه و همواره با ماست
...

الهام جان سلام
نظرای شما رو تو وب ترانه علیدوستی(همون چله نشینی) خونده بودم قصدم این بود که حتما پیشتون بیام اما یادم رفت، چند وقته فکرم خیلی مشغوله برا همین فراموش کردم
لطف خداست که دوستایی رو به این وب دعوت میکنه، که به قول خودت :دل سوخته ی خسرو شکیبایی هستن.
خوشحالم اومدی./ممنون
یاعلی

رها سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 12:34 ق.ظ http://mozhgan-raha.blogfa.com/

سلام.ممنون از راهنمایت.ظیبه جان چرا یکی از شعرهای که عمو خسرو خونده رو نمی ذاری تو وبلاگت.این جا که میام گریم می گیره بخدا.یه شعر سهرابش رو بذار که خونده.

سلام
خواهش میکنم...
چشم در آینده ای نه چندان دور این کار و می کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد