« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هر کی می خواد حسودی کنه،به...

به نام خد ا 


 بار آ که که در هوایت خاموشی جنونم....

سلام عمو خسرو چه طوری؟ 

 عمو می بینی چه دوره زمونه ای شده...؟ 

بعضی آدم ها!!چشم دیدن این همه علاقه به یک انسان تکرار ناپذیر که دیگه پیش ما هم نیست رو ندارن

قبلا این ساز مخالف زدن ها رو ندیده بودم ،نمی شناختم ،نمی فهمیدم...اما الان دارم می بینم که حقیقت و زیر پا میذارن تا به خواسته ی نفسشون عمل کنن وفقط ساز مخالف بزنن

...به خدا معلومه مغرضانه حرف میزنن

میگن: این همه هنرمندا می میرن ،شکیبایی رو یادشون نمیره اما بقیه رو...یا بحث مرده پرستی رو وسط میکشن تا حقیقت و پنهون کنن یا چیزای بی سر و ته دیگه...انگار عمو خسروی من جای بقیه رو تنگ کرده!!تازه مگه تله ویزیون یا...برات چه کار کردن عمو که اینا این جوری میگن...اگه یادی هم ازتون شده برای اینه که ساده نیست باور رفتنت برای بقیه...به خدا ساده نیست

هرکسی نون دلش و می خوره...عمو خسرو ،من می دونم،تو دلت برای محبت کردن به وسعت دریا بود از اون طرف این دل دریایی ات تحمل نامهربونی رو نداشت خب...که کم هم ندید

 ... ملت کور نبودن که این بزرگی و عشق و زلالی رو نبینن 

 دیدن،لذت بردن،یاد گرفتن،دوستت دارن و به یادتن

...حالا هرکی می خواد حسودی  کنه،به 

 

بابا میگفت:"بعضی ها دلشون کوچیکه و نمی تونن محبوبیت و موفقیت دیگران و ببینن"،لابد یه   

چیز دیده بود،من ساده همش می گفتم:مگه میشه آدم از موفقیت و محبوبیت دیگران ناراحت بشه

...

عمو حالا مطمئنم این عده ی معدود تنگ نظر وتنگ دل معنی جاودانگی وماندگاری و نمی فهمن...مدام زور میزنن تا دلیل این همه عشق و علاقه رو بفهمن ،اما فکرشون به جایی نمی رسه،به بن بست می خورند،پس انکارش میکنند

تا وقتی این حسودی تو وجودشونه همین آش و همین کاسه...خودشون و بکشند هم نمی فهمند

خیلی بده آدم انقدر کوچیک باشه که به کسی که دیگه تو این دنیا هم نیست حسودی کنه...خیلی بده به خدا

 

...اصلا بی خیالشون

خودت خوبی عمو خسرو عزیز؟

...عمو این اولین محرمیه که نیستیا

خیلی دوست دارم بدونم تو این ماه اون جا چه خبره؟

عمو خسرو به نظر من این جا بعضی ها انقدر به حاشیه ی این ماه می پردازن که اصل ماجرا رویادشون میره...اصلا هدف امام حسین و فراموش میکنند ودودستی به حاشیه ها میپردازن

  !!  فکر میکنن این جوری یه راست میرن بهشت

راستی عمو خسرو،شما امام حسین ودیدید؟ 

... 

...به خدای حسین(ع) میسپارمت عمو



درد تو به جان خریدم و دم نزدم


درمان تو راندیدم ودم نزدم


از حرمت درد تو ننالیدم هیچ


آهسته لبی گزیدم و دم نزدم

...

نظرات 16 + ارسال نظر
شهرزاد دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 05:14 ب.ظ http://www.dariushmehrjuii.blogfa.com

سلام مرسی که خبر دادی
خوب نوشته بودی خیلی
اولین محرمی که نیست
محرم فیلم هامون یادته؟الان یه لحظه یاد اون افتادم
نوشته خوبی بود کاملا موافقم باهات
تا بعد

سلام/خواهش میکنم
ممنونم،حرف دلم بود...
آره...
یاعلی

رها سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 12:12 ق.ظ http://mozhgan-raha.blogfa.com/

سلام.خوبی طیبه جان.دو تا عکس جدید عمو خسرو خیلی قشنگ بود.من شعرا از خودمه دوست عزیز این شعر هم مال خودم بود.اگه از یه شاعر شعری رو بزنم حتما می نویسم که از کی بوده.ممنون که به من سر زدی.

سلام
متشکرم ...
پس باید به خاطر شعرای قشنگت بهت تبریک بگم...

ولی من اینجا اسم شاعرا رو نمی نویسم!!
اگه تو وب دیگه ام باشه صد در صد مینویسم،مگه این که شاعرش رو نشناسم...
اما دوست دارم این جا فقط شعر رو بنویسم...
گاهی بعضی شعرا انقدر به حسم نزدیکه که انگار از زبون دل من گفته شده...و درست وقتی که نیاز به خوندنشون دارم پیداشون میکنم.
شایدم یه روز شعرای خودمو این جا براش نوشتم...شاید
این شعر قیصر بود و دو تای دیگه رو نمی دونم برای کیه...
یاعلی

شروین سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 03:11 ق.ظ

جریان چیه؟ موضوع خاصی پیش اومده؟ کی حرف مفت زده برم شکمشو سفره کنم؟ ;)

ولی گذشته از شوخی حسودی نکردن به این آدم سخت بود. قبول کن طیبه جان. یک لحظه خودت رو بذار جای رقبا! جای کسانی که خیلی قبل تر شروع کرده بودن و یهو یه نفر اومد مثل جت از کنارشون رد شد و رفت جلو! کسانی که با اون شروع کردن و هیچ وقت به گرد پاش نرسیدن... اونایی که بعدتر اومدن به هوای "خسرو" شدن ولی هر چی زور زدن دیدن نمی شه...
سخته دیگه! قبول کن.
آدم دلش باید خیلی دریا باشه که حسودیش نشه. خیلی باید لوطی باشه. مثل مشایخی... مثل سعید راد... مثل هادی مرزبان... و دو سه نفر دیگه.

چی بگم که ناگفتنش بهتره...
گاهی بعضی ها حرفایی می زنن که نا خواسته" خود "واقعی شون رو میشه،و نقابشون می افته...
نمی دونم شاید حق با شما باشه ... برای رقبا شاید ،اما برای کسی که از هیچ لحاظ تو موقعیتی نیست که بهش گفت رقیب چی؟!
آره قبول ،سخته...سخته رسیدن به جایگاهش چه از لحاظ کاری چه از لحاظ اخلاقی اما ...
اما این دلیل میشه برای حسودی؟!!
چه میدونم،شاید به قول تو باید دل دریایی داشت و خب خیلی ها این دل دریایی رو ندارن دیگه...

شروین سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 10:40 ب.ظ

من که اون خبر رو داشتم و چند روز پیش هم ازش نوشتم. ندیدی؟
ولی آخر نگفتی کی چی گفته... بگو دیگه!
این قمه و ساتور من کو؟

نه ندیده بودم
دیروز صبح تو "سینمای ما" دیدم، وامروز تو وب شما.
...
انقدر خشن نشو ...
بابا بی خیال قمه و ساتور ...یکی جلوی این و بگیره...

شروین چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 10:10 ب.ظ

خب آدمایی که هیچی نشدن که تکلیف‌شون معلومه!
پس قضیه مصاحبه و اینا نبوده نه؟

نه،خیالت راحت...
حالا دیگه بی خیال قمه و ساتور شو ،خب...

شروین پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 01:54 ق.ظ

باشه... حالا که عددی نیست، از خونش گذشتم.

تو واقعا الگوی کامل یک انسان بزرگوار و با گذشتی!
...

کرانچیسم ! پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 05:52 ب.ظ http://keranchysm.blogfa.com

اون روز شوفاژ قطع بود قطعا !
بعد از ان روز ما رفتیم مشهد و امدیم دیدیم شوفاژ باز هم قطع است چرا که اینبار کمپلت شوفاژ خانه ی ساختمان ترکیده است !!!! تا امروز هم نداریم با همان بخاری برقی سر می کنیم و لی دیگر برایم یک بخاری برقی مردنی نیست دوستش دارم !!!

زیارت قبول...
امیدوارم هر چی زودتر درست شه...
حالا خوب قدرش ومی دونی ...ها؟

حاشیه نشین شنبه 14 دی 1387 ساعت 09:30 ب.ظ

امشب فقط اومدم که بگم :
التماس دعا...

اتفاقاموقع اذان شب عاشورا به یادت بودم و ...
...

مهتا دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 12:31 ق.ظ http://otobuseshab.blogfa.com/

عوضش خودش دل بزرگ و سبزی داشت،شکننده و مهربون. خدا به داد زنده ها برسه که عاقبتشون معلوم نیست.

منم از همین دلخور میشم که چرا باید به همچین آدمی حسودی کنن؟
...
چه میدونم من که بی خیال همه ی این آدم ها!شدم...

سر عاشقان سلامت...

شهرزاد چهارشنبه 18 دی 1387 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.dariushmehrjuii.blogfa.com

سلام
دیروز سرخاک خسرو شکیبایی بودم

خوش به حالت شهرزاد جان اگه بدونی من چه قدر دلم می خواد جای شما بودم...
سلام من و رسوندید؟

مهدی( وبلاگ خبری ترانه علیدوستی) شنبه 21 دی 1387 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام
خنده دار است
دنیای کوتوله ها شده
نمی دانم از چه نوشته ای و چه دردی را روایت کرده ای. برای شروین هم مبهم بود و هست.
اما حتماْ چیزی بودّ
حتما کنشی بوده که شاخک های احساسی تو را به واکنش واداشته.
طیبه عزیز
همیشه یادت باشد که در مسیر رود، این خاشاک ها و برگ های سبک هستند که هم مسیر می روند و به نیستی می رسند. قلوه سنگ ها محکم و سفت به عمق شفاف رود چسبیده اند و با هر حرکت آن صیقل می یابند و با طراوت می مانند. آنقدر که عابری می آید و از خوشایندش مهر نمازش هم می کند.
او می ماند.

سلام
شاید باورت نشه ولی وقتی منم این حرفا رو شنیدم تو دلم بهشون گفتم کوتوله ها...

هر چی بود رو برای عمو خسرو گفتم ...چیزی غیر این نبود اما فقط من شنیدم و من سوختم ...
فکر نمیکنم برای شروین بازم مبهم باشه چون عرض کردم خدمت خودش...

صد درصد همین طوره که شما گفتید...
او می ماند.

شروین سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 03:11 ق.ظ

کجایی؟

همین دور و ورا!!

مثلاً سر درس برای این کنکور لعنتی...مثلاً!

سلام طیبه خانم

یه گله کوچک آپ کردی و مارو بی خبر گذاشتی.؟ (شوخی)

خوب نوشتی دل خسرو بسان دریا بود اون صدای جادویی

اون احساس،اون قدرت بازیگری همه در وجودش بود .

من که نفهمیدم منظورت از اون ادما کی بودند؟؟؟؟

یا علی

سلام به شما آقا شاهین
به دل نگیرید...راستش من دوست ندارم به کسی خبر بدم چون کار خاصی که نمی کنم برای آروم شدن دل دیوونه ام براش می نویسم همین...
شما و بقیه دوستان از روی بزرگواری و علاقه تون به عمو خسرو لطف می کنید و تشریف میارین...
هر وقت دوست داشتید و فرصت کردید بیاین من خوشحال میشم...
بلاگ اسکای مثل بلاگفا نیست که آپ کنی خبر بده
من دیروز بهتون سر زدم اما آپ نکرده بودید...
به هر حال ممنونم که وقت میذارید و دلنوشته های من و می خونید.
اون آدما رو هم تو رو خدا بی خیال ...معروف نیستن که بگم بشناسین.

بازم ممنون
یا علی

محو تماشا... دوشنبه 30 دی 1387 ساعت 01:45 ب.ظ

دوست داشتن خسرو از جنس دوست داشتن یک گل رز کم نظیره که عطر بهشت میده؛ توی یک باغ خشک ویران که به هوای دیدن گل اونجا قدم گذاشتی.
مگه میشه چنین موهبتی رو دوست نداشت؟؟؟؟؟روحش شاد و غرق عطر گلهای بهشتی باد.

چه قدر زیبا و خوب بیان کردید.
روحش شاد و ...

سهند دوشنبه 10 فروردین 1388 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام
می دونستی خسروی عزیز وقتی ترانه (سنگ صبور) فیلم سنتوری رو شنید-گریست و گفت این قصه زندگی منه...
من هر وقت گوش میکنم.به این تیکه که می رسه
(اگر بیای همونجوری که بودی.
کم میارن حسودا از حسودی...)
یاد این تاپیک تو میافتم و به این فکر میکنم که چقدر واقعا بهش حسادت می کردند و چقدر بزرگ بود و نسبت به کسی حسادت نمی کرد...

نه نمیدونستم
از وقتی کامنتتون و خوندم چندین بار به یادش گوش دادم و...
دقیقاً...
داداش باز دلتنگی عجیبی اومده سراغم...

سید آریا قریشی چهارشنبه 19 فروردین 1388 ساعت 09:47 ب.ظ http://ariaghoreishi.blogfa.com

من هم بدم میاد که می گن این یکی که رفت به فکر باقی موند ه ها باشیم. اتفاقا می گم هیچ وقت نباید بذاریم این افراد فراموش شن. چون امثال استاد شکیبایی بخشی از هویت هنری این مملکت هستند و اگه اونا رو فراموش کنیم، در واقع داریم هویت هنری خودمون رو از بین می بریم.

واقعاً حرص من و در میاره این حرفا...

دقیقاً ، دقیقاً...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد