« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

« برسد به دست یک خسرو»

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

دلتنگی امونم و بریده

بنام خدا




تو وب "ترانه علیدوستی" دیده بودم که یک شنبه "آشیانه ای برای زندگی" پخش میشه ،تا غروب هم یادم بودا  اما ...



اتفاقی رد می شدم که دیدمت.خشکم زد...


بغض سنگینی چنگ زد به گلوم ، همون جا نشستم و زل زدم به تله ویزیون!


دیگه اشکام ازم اجازه نخواستن!

بی اجازه و بی تابانه سرازیر می شدن و من محو نگاه کردنت و بیشتر از همه ی عمرم  و بیشتر از این سیصد و پنجاه و سه روز دلتنگت ... 



ساعت 9:20َُِِِِِِِِِِِِِِِّ ِ. آخراشه ... چرا دیر رسیدم؟! کی تکرارش پخش میشه ؟ای خداااا...



عمو خسرو ِ من ، وقتی رسیدم داشتی حرف می زدی و یه لبخند محوی هم داشتی و لبات موقع گفتن کلمه هایی که بعضی هاشون و با تردید میگفتی می لرزید

و معصومانه و زلال نگاه می کردی ...



تموم که شد بالشت تنها وسیله ای بود که می تونست کمک کنه تا صدای گریه هام و کسی نشنوه!

...



عمو خسرو به هیچ کس کار ندارم ،تو که میدونی چه قدردوستت دارم و چه قدر دلتنگتم،مگه نه ؟

میدونی؟


عمو خسرو ِخاص و بی نظیر ِ خودم، مثل ستاره بین همه  می درخشیدی.


عمو نمیدونی دلم چه قدر آشوب تر از همیشه شده...

دلتنگی امونم و بریده ...



کاش و  اگر  و ... دیگه هیچ کدوم فایده ای نداره

چیزی که هست اینه دیگه پیشمون نیستی و زخم این نبودنت تا استخون رسیده ...



عمو تو هم نمی دونی !

... تو هم نمی دونی تو این دلِ دیوونه ی من چی میگذره ، نمی دونی

تو هم نمی دونی عمو خسرو ،

نمی دونی ...



عمو خســرو ، آقا ی شکیبایی ،خســـرو خان ،خســـرو شکیبایی ِ عزیز  دلمون خیلی برات تنگ شده 


می دونی؟؟!






گرفته تر از خزان دلم خزانی نیست

ستاره بار تر از چشمم آسمانی نیست

به حجم تنگدلی های آفتابی من
مدار حوصله ی هیچ کهکشانی نیست

سزای پاکی ات ای اشک، آستینی نیست
به سربلندی ات ای عشق، آستانی نیست

مرا که شانه ام از حمل آفتاب خم است
بجز پناه دو دست  تو سایبانی نیست

به سوگواری این چشم های سرگردان
به غیر چشم سیاه تو نوحه خوانی نیست

به غیر تسلیت چشم ها ی دلسوزت

مرا نیاز تسلی به همزبانی نیست



آقای خســرو شکیبایی عزیز، پدرمعنوی ِ ما روزت مبارک .
 
 

خجالت!

 "بسم الله الرحمن الرحیم"

   

 

عمو خسرو ِ من سلام 

  

من هر چی بگم چه خبر؟ شما که چیزی نمیگی از اون ور  ،پس منم نمیگم!  

 

عمو چند هفته است نمی دونم چه م شده؟ 

نمیدونم چرا   

اما گاهی از نگاهت خجالت می کشم...!     

 

  

 

وقتی میرم سراغ کتابام و چشمم به عکست میافته...  

نمیدونم ،... انگار داری دعوام میکنی 

...     

 

میگی :هُشه! چته؟! معلومه داری چه کار میکنی دختر!؟  

منم دلم هُری میریزه! از ترسم سریع در میرم که دعوام نکنی!  

   

عمو من می ترسم ،خیلی هم می ترسم...  

از این مثل بزرگ ها شدنا ! در گیر روزمرگی شدنا و...     

عمو من نمی خوام درگیر روزمرگی شم ،اما بوی روزمرگی رو حس میکنم،می ترسم... 

 

عمو جون دعا کن بتونم خودم و نجات بدم ....این جور بودن و دوست ندارم 

 

همیشه حرف آبجی بهاره ام در مورد دکتر شریعتی تو ذهنمه ... 

   

واااای ! من نمیخوام از دستت بدم عمو  

                                                                        

                 

عمو قول بده همیشه عمو خسرو ِ خودم بمونی! ،  

هر چند مدتی ه...  

قبول،قبول... 

مقصر خودمم اما درستش میکنم.   

 

همه چی رو. 

 

                                   

   

خیلی دلتنگتم اما ... 

  

اما خجالت می کشم

حق با شماست عمو خسرو ...

 

خودمم فکر نمی کردم به این سادگی در گیر هیچ و پوچ این دنیا شم ... 

 

قول میدم عمو قول میدم ،از همین الان.  

 

 

عمل به قولم خجالتم و کم میکنه اما دلتنگی ام و هیچی نمی تونه ... 

 

 


 

ببین چگونه  غمت پشت من شکست،ببین 

غــروب وار،طلــوعم به خــون نشست ،ببین 

 

بســان آدمک برفی از تــب خورشیــد 

ببین چه آب شده می روم زدست ببین 

 

من ِ آن حکایت شیرین،من ِ این روایت تلخ 

تو فکر میکنی این "من" همان من است؟ببین!  

.  

در این مقوله زبان سخن به عجز آمد 

نگاه کن به نگاهم هر آن چه هست، ببین 

...